از نفرت تا عشق
p:۱
دانش آموز انتقالی مدرسه بودی تازه وارد مدرسه شده بودی با هیچ کس و هیچ چیزی آشنایی نداشتی توی همون نگاه اول گروهی از پسرا رو دیدی بهشون میخورد قلدر باشن...
اهمیتی ندادی و از کنارشون رد شدی و وارد کلاس شدی کم کم بقیه هم کلاسی هات هم وارد شدن که همون پسرا هم داخل کلاسی که تو بودی اومدن...
ته کلاس نشسته بودی اومدن سمتت
هان:هی بچه ها دانش آموز جدید...تازه اومدی؟(رو به ات)
با سر تایید کردی
هان:فک میکنم هنوز با قوانین آشنا نشدی
ات:کدوم قوانین
هان:اینکه وقتی ازت سوال میپرسم با سر جواب ندی
چان:ولش کن یاد میگیره تازه اومده
اعضا رفتن روی میز های کناری و جلویی تو نشستن طولی نکشید که معلم وارد کلاس شد.
معلم:عا بچه ها فک کنم تا الان متوجه شده باشید که دانش آموز انتقالی داریم.ات میخوای خودت رو معرفی کنی؟
(بلند شد)
ات:ام سلام من کیم ات هستم قبلا توی مدرسه***(یه اسمی در نظر بگیرید)درس میخوندم...
معلم:خب میتونی بشینی بریم سراغ درس درس امروزمون درمورد.....(خو دیگه درس داد[سلامت روان موج میزنه])
زنگ به صدا در اومد و رفتین بیرون کتابات رو جمع کردی ۳تا دختر سمتت اومدن ازت خواستن تا با اونا بری زنگ رو و تو هم قبول کردی دخترا خودشون رو معرفی کردن...خب اسم من سویون هست...منم یونهه ...منم مین جی ام
ات:عا خوشبختم منم اتم
یونهه:ماهم خوشبختیم ولی اسمت رو تو کلاس گفتی😂
ات:اوه یادم نبود😅
سویون:ات اون پسرا پیشت نشسته بودن چیزی نگفتن که بهت نه؟
ات:نه چرا باید بگن
مین جی:آخه اونجوری که هان داشت حرف میکرد فک کردیم کار به دعوا میکشه...
*پایان*
دانش آموز انتقالی مدرسه بودی تازه وارد مدرسه شده بودی با هیچ کس و هیچ چیزی آشنایی نداشتی توی همون نگاه اول گروهی از پسرا رو دیدی بهشون میخورد قلدر باشن...
اهمیتی ندادی و از کنارشون رد شدی و وارد کلاس شدی کم کم بقیه هم کلاسی هات هم وارد شدن که همون پسرا هم داخل کلاسی که تو بودی اومدن...
ته کلاس نشسته بودی اومدن سمتت
هان:هی بچه ها دانش آموز جدید...تازه اومدی؟(رو به ات)
با سر تایید کردی
هان:فک میکنم هنوز با قوانین آشنا نشدی
ات:کدوم قوانین
هان:اینکه وقتی ازت سوال میپرسم با سر جواب ندی
چان:ولش کن یاد میگیره تازه اومده
اعضا رفتن روی میز های کناری و جلویی تو نشستن طولی نکشید که معلم وارد کلاس شد.
معلم:عا بچه ها فک کنم تا الان متوجه شده باشید که دانش آموز انتقالی داریم.ات میخوای خودت رو معرفی کنی؟
(بلند شد)
ات:ام سلام من کیم ات هستم قبلا توی مدرسه***(یه اسمی در نظر بگیرید)درس میخوندم...
معلم:خب میتونی بشینی بریم سراغ درس درس امروزمون درمورد.....(خو دیگه درس داد[سلامت روان موج میزنه])
زنگ به صدا در اومد و رفتین بیرون کتابات رو جمع کردی ۳تا دختر سمتت اومدن ازت خواستن تا با اونا بری زنگ رو و تو هم قبول کردی دخترا خودشون رو معرفی کردن...خب اسم من سویون هست...منم یونهه ...منم مین جی ام
ات:عا خوشبختم منم اتم
یونهه:ماهم خوشبختیم ولی اسمت رو تو کلاس گفتی😂
ات:اوه یادم نبود😅
سویون:ات اون پسرا پیشت نشسته بودن چیزی نگفتن که بهت نه؟
ات:نه چرا باید بگن
مین جی:آخه اونجوری که هان داشت حرف میکرد فک کردیم کار به دعوا میکشه...
*پایان*
- ۵۶۶
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط